برخی نهادهای ورزشی و مسئولینشان «سوراخ بی استفاده‌ی کمربندند» !

در محفلی رسانه‌ای که صاحب‌نظران چندین رشته‌ی ورزشی حضور داشتند، در بحث «توسعه پایدار»، صحبت از فدراسیون‌ها، هیئت‌ها، باشگاه‌ها و تشکل‌هایی شد که فعالیتشان محسوس نیست یا به اصطلاح چراغ خاموشند! ... و در ادامه تشبیهی عنوان شد  که البته «در مثل مناقشه نیست»! ... گفته شد: آنها شبیه برخی از سوراخ‌های کمربندند، که فقط هستند، اما بلااستفاده هستند! ... و یا با اندکی اغماض «کم استفاده» هستند!

راه دوری نمی‌رویم! ... نمونه‌های بارزی را می‌توان در همین نهادهای مختلف «کوه‌نوردی و صعودهای ورزشی» جست‌وجو، ارزیابی و مشاهده کنیم! ... نهادها و مسئولینی که نیم‌خط «اسم و عنوان» دارند، دفتری و دستکی دارند، اما سالی به دوازده ماه دریغ از یک «سرفه» و یک «عطسه» به عنوان «علائم حیاتی»!

نهادهایی «دولتی» و حتی «غیردولتی» که به رغم داشتن ظرفیت‌ها و بسترها و از همه مهم‌تر پتانسیل‌های مناسب انسانی، فعالیت‌های اندک و به نسبت ضعیفی دارند!

البته این بدین معنا نیست که «کار نیکو کردن، فقط از پر کردن است»! ... چه بسا مجموعه‌هایی که فعالیت و تبلیغات پر و پیمانی دارند، اما بازدهی مناسب و درخوری ندارند! ... بیشتر متخصص «شو» هستند، تا حقیقتاً «مفید» و «منشاء اثری» باشند و دردی را درمان کنند! ... مثلاً در برخی موارد خدا نکند کسی ریق رحمت را سربکشد، یا توفیقی، مدالی، عنوانی کسب شود، ناگهان سروکله‌شان پیدا می‌شود،  با خدم و حشم در صف اول «حضوری براق» پیدا می‌کنند و از جهات مختلف با «موضوع مورد نظر» سلفی می‌گیرند !

البته آسیب‌شناسی این امر نیازمند بررسی مورد به مورد، پرسشگری، تحقیق و پژوهش فراگیری‌ست تا علت را جویا شد !‌ ... در مثال می‌توان پرسید: آیا افرادی که سکان‌دار می‌شوند، تخصص، شایستگی و «بخار» لازم را دارند ؟! ... بیشتر شیفته‌ی منافع، میز و صندلی‌اند یا تشنه‌ی خدمت ؟!‌ ...  از طرفی آیا اهالی آن رشته‌ی ورزشی، به آن مجموعه و آن فرد «اعتماد» دارند ؟! مورد وثوقشان هست؟! همدلی و همکاری می‌کنند؟! .... و یا این‌ها به کنار .... علت اصلی در کمبود همان شفابخش کاغذی و دوست‌داشتنی‌ست! ... و نق‌زدن‌‌های معمول و بهانه‌ها‌ی نخ‌نمای همیشگی که: «بودجه نیست»، «پول نیست»، «اعتبار نیست» ... !


پی‌نوشت:
این مورد آخر، نویسنده را به یاد طنزی انداخت! ... فردی 4 سال بود که در یکی از میدان‌های «پایتخت» گدایی می‌کرد و می‌گفت؛ پول کرایه ماشین برای رفتن به «کرج» را ندارم! ... فرد دیگری به وی گفت؛ مردک در این 4 سال اگر پیاده رفته بودی تا حالا از «قطب شمال» هم رد شده بودی!