مصاحبه‌ای خواندنی با «دنیس اوروبکو» پس از امدادرسانی در «نانگاپاربات»

 

مصاحبه ای با دنیس  در هتلی در اسکاردو پس از امدادرسانی نانگاپاربات / منبع: «فور اسپورت»

*تبریک فراوان به شما دو نفر بابت کاربزرگی که انجام دادید...
دنیس: مردم باید به یکدیگر کمک کنند، خصوصاً کوه نوردان،در کنار این ها، به عنوان یک انسان... خصوصا کمک به «الیزابت» که برای من جایگاه ویژه ای دارد و بسیار قابل احترام است.
این یک عملیات امدادرسانی ویژه  و پیچیده در شرایط زمستانی نانگاپاربات بود.

*شما باید خیلی خسته باشید چون هنوز نخوابیده اید...
دنیس:بسیار خسته  هستم...  20 ساعت هیچ آبی نخوردیم.. چشمانم مقداری آفتاب سوخته شده است،تمام این ها به کنار، ما بسیار راضی هستیم.
من و  «آدام» الان در هتل، در حال استراحت هستیم، و به این فکر می کنیم که چه کارهایی در طول عملیات انجام دادیم و چه کارهایی را باید انجام می دادیم.
راستش را بخواهید ما کاملا از عملکردمان راضی نیستیم، چرا که نتوانستیم  «تومک» را نجات دهیم. اما نجات  «الیزابت» نیز خودش کار بزرگی بود.

*چرا تصمیم شما بر این شد تا امدادرسانی را از مسیر  «کیشنوفر» انجام دهید؟
زیرا این مسیر با طناب های ثابت، تجهیز شده و نیز در این فصل، این مسیر یخ بسیار زیادی ندارد.
طناب های ثابت طول مسیر برای ما بسیار کمک رسان بودند و باعث شدند تمام حواس ما به صعود باشد...صعود...صعود...صعود
ما تبر یخ به همراه داشتیم، و مقداری از آن استفاده کردیم، اما در نهایت، ما بسیار خوش شانس بودیم به دلیل همان طناب های ثابت...که باعث شد با سرعت بیشتری صعود کنیم.

*تا رسیدن به  «الیزابت» چه مقدار ارتفاع گرفتید؟ 1000 متر؟
نه مقداری بیشتر ... حدود 1200 متر...
واضح است که تا آن جا، ما لحظه ای استراحت و نشستن نداشتیم...
من و  «آدام» بسیار خوش شانس بودیم که توانستیم به انسانی دیگر یاری برسانیم و نشان بدهیم که ما یک ورزشکاریم (روحیه ورزشکاری) و به غیر از آن، ما یک انسانیم....
هلی کوپتر ما را، صد متر پایین تر از کمپ1، پیاده کرد. ارتفاعی حدود 4800 متر...که در جایگاه خودش، برای اولین بار این اتفاق می افتاد، چون هیچ هلی کوپتری هنوز تا این ارتفاع نانگاپاربات، و نزدیک به کمپ1، نیامده بود. زمانی که نزدیک به محل شدیم، به خلبان گفتم: «اگر  امکانش هست، ما را اینجا پیاده کن» و خلبان گفت «تلاش را شروع می کنیم» و او ما را همان جا پیاده کرد. پیاده کردن ما در آن مکان نیز خودش یک حماسه قهرمانانه بود.

*چند ساعت تاخیر در امداد رسانی شما (از روز اول) به خاطر نبود هلی کوپتر افتاد؟
در حدود 8 ساعت...چرا که  هوا تاریک شده بود. (محدودیت زمان  پرواز)
ما قصد داشتیم تا در روشنایی صعود کنیم، اما هیچ شانسی به دلیل وجود سنگینی بار ناشی از دارو و وسایل زیاد، نداشتیم. ما تلاش بزرگی انجام دادیم که از آن راضی هستیم.
من فکر می کنم که هر کوه نورد دیگری هم جای ما بود، همین کار را انجام می داد.
ما بسیار خوش شانس بودیم که :از هلی کوپتر، توانستیم استفاده کنیم، بودجه لازم  فراهم شد، وسایل مورد نیاز را به همراه داشتیم...
پس فقط ما باید بهترینمان را انجام می دادیم، و تمام تلاشمان را کردیم که انجام دهیم.


*در چه ارتفاعی  «الیزابت» را دیدید؟
در حدود 6000 متری، پنجاه متر بالاتر از محل کمپ2، وقتی به کمپ2، رسیدیم، همه چیز در تاریکی مطلق بود، هیچ چیز نمی توانستم ببینم... در بی سیم به ما پیغام دادند که نوری دیده اند در حال پایین آمدن... من شروع کردم به فریاد زدن، باد می وزید، یک لحظه در تاریکی صدایی شنیدیم... یک معجزه بود... شادی وصف ناپذیری ...
 «الیزابت» زن بی نظیر و بسیار شجاعی است. او به تنهایی در شرایط سخت، پایین آمد.
او برنامه ریزی کرده بود که آرام آرام، پایین بیاید.
در آن لحظه بود که احساس موفقیت در ماموريت مان را داشتیم.
همه چیز دست به دست هم داده بود تا موفقیت حاصل شود، هلی کوپتر در بهترین مکانی که ممکن بود، ما را پیاده کرد،  «الیزابت» مسیر زیادی را با مدیریت درست و بسیار هوشمندانه، پایین آمده بود، او تا آخرین دقایق جنگید،  «الیزابت» زن خارق العاده ای است.

*زمانی که الیزابت را دید چه وضعیتی داشت؟
در یک کلمه، نابود بود... انگشتانش به شدت سفید شده بودند، ساعتی، 20 متر، پایین  آمده بود، به شدت یخ کرده بود، بسیار احساس سرما داشت... خیلی خیلی خسته بود، ساعت ها خستگی و تلاش را با خود داشت و این، او را بسیار خسته کرده بود... ما 4 ساعتی را در یک چادر کوچک خوابیدیم و  ساعت 6 صبح، شروع به پایین آمدن کردیم. قدم به قدم،  «راپل» می زدیم، زمان بسیاری برد، اما نتیجه کار موفقیت آمیز بود.

*الیزابت سه شب تنهایی  را چگونه گذرانده بود؟
بهتر است خود او به شما بگوید که در این رابطه، آگاه ترین است.
به او مقداری آب و دارو دادیم، و  در بیواک کوچکمان،سعی کردیم «الیزابت» بخوابد، در واقع ما اصلا نخوابیدیم.
بهترین چیز  این بود که او توانست بخوابد.

*چادر بیواک در آن جا بود یا با خود همراه داشتید؟
ما با خودمان برده بودیم، مکان مناسبی برای برپا کردنش  در ارتفاع 5950 متری پیدا کردیم. آن را برپا کردیم و آبی گرم کردیم و با مقداری دارو، به الیزابت دادیم.

*وضعیت یخ زدگی  «الیزابت» به چه صورت است؟ خیلی جدی ست؟
تا آن جا که من می دانم، نباید زیاد مهم و خطرناک باشد.  موردهای بسیار بدتر از این را دیده ام.فکر می کنم، یعنی امیدوارم نیاز به جراحی های مهم نداشته  باشد و در عرض یک سال، بتواند به کوه نوردی، بازگردد و باز هم شاهد صعودهای شگفت انگیز از این زن قهرمان باشیم.

*بیشترین سرمازدگی او در کدام قسمت بدنش بود؟
زیاد مطمئن نیستم اما فکر می کنم انگشتان دستش، چون بسیار سفید شده بودند و زمانی که آن ها را خواست گرم کند، سیاه شدند. اما سیاه  باقی نماند و مثل هاله ای بر نوک انگشتانش بود... فکر نمی کنم نوع سرمازدگیش شدید باشد.

*عملیات نجات  «تومک»... بی نتیجه ماند...
ما دو راه داشتیم، یا نجات  «الیزابت»، یا صعود به بالاتر و با حداقل امید برای یافتن  «تومک»... همچنین هواشناسی اعلام خطر هوای  بسیار بد، در چند روز آینده، به ما داده بود. بسیار واضح بود که باید روی  «الیزابت» متمرکز می شدیم. او بسیار ضعیف شده بود...
البته الان، هم من و  «آدام» هیچ کدام در وضعیتی نیستیم که بتوانیم مجدد به سمت  «تومک» برویم. اما...
سه تا چهار روز از بیماری ارتفاع  «تومک» می گذرد و  «الیزابت» به ما گفت که او در وضعیت اصلا خوبی نبوده است.
اما... واقعا سخت است که در شرایطی باشی که فکر کنی، هیچکس نیست که به تو کمک کند.

*آیا اطلاع داری که آن ها به قله رسیده اند؟
-بله...  «الیزابت» این موضوع را برای ما تایید کرد.

*آیا فکر می کنی، الیزابت بدون کمک شما، نجات پیدا می کرد؟
معجزه همیشه اتفاق می افتد...  «الیزابت» زن بسیار قوی است. اما در صبح گاه، وزش باد، بسیار بسیار شدید شد و من کاملا شک داشتم که حتی هلی کوپتر، می تواند به این ارتفاع پرواز کند؟ انگشتان دستش هم برای راپل زدن و فرود آمدن بر روی مسیر  «کیشنوفر» همکاری نمی کردند، پس می توانم بگويم کمک ما کلیدی بود.

*برنامه خودتان چیست؟
ما یک شب را در  «اسکاردو» استراحت می کنیم و بعد مجدد به برنامه زمستانه خودمان،  «کی2» خواهیم پیوست. برای ما نجات  «الیزابت» در نانگاپاربات افتخاری بود، اما هدف اصلی ما صعود زمستانه به  «کی2» است.

*چگونه تا بیس کمپ می روید؟ مجدداً پیاده؟
خیر، هلی کوپتر، ما را تا بیس کمپ خواهد برد... الان هوا مساعد پرواز نیست.. احتمالا دو تا سه روز باید در اسکاردو بمانیم تا وضعیت  هوایی پرواز به بیس کمپ، مساعد شود.

*استراحت خوب است...
بله... اما نمی توانم بگویم( دنیس بلند بلند می خندد)
رئیس ما  «ویلیجکی» می خواهد مجداً ما را در بیس کمپ ببیند تا روی صعود کی2، متمرکز شویم.

*برنامه شما در کی2 ؟
مانند سایر اکسپدیشن ها، قدم به قدم جلو می رویم... گشایش مسیر و ایمن کردن... با شروع فوریه، هوا مساعدتر خواهد شد و با این نوع برنامه ریزی  قدم به قدم، حتما به قله دسترسی پیدا خواهیم نمود. تیم بسیار پویا و قوی عمل می کند، و از لحاظ بدنی نیز بسیار عالی هستند. ما از بودن در کوهستان لذت می بریم.

*دنیس تو همیشه گفته بودی هیچ گاه به زمستانه نانگاپاربات، نخواهی رفت... و حالا در عملیات امداد مجبور به ملاقات با آن شدی...
 بله اما من الان در برنامه زمستانه کی2 هستم و برنامه‌های زمستانه بعدیم  در صورت داشتن شانس، بر روی  «برودپیک» و «گاشربروم 1»خواهد بود... البته در زمستان  «واقعی»... برای من زمستان از دسامبر شروع می شود تا ژانویه و فوریه...

———————
*این مطلب تماماً توسط تحریریه «کوه‌نوشت» برگردان و تنظیم شده است، لذا برداشت مطالب و خبرها با ذکر منبع [کوه‌نوشت] مجاز است.