«سردترین صعود» ! . . . به روایت «سیمون مورو»

*«سیمون» چگونه تو و «تامورا لانگر» به فکر صعود به  «پیک پوبدا» افتادید؟
-من مقاله ای در روزنامه ای ایتالیایی پیدا کردم که  درمورد سردترین نقاط کره زمین که مردمی نیز در آن ها زندگی می کنند، نوشته بود.
رکورد سرمای دو منطقه«یاکوسک و اویمیاکن» از این لیست بسیار بهم نزدیک بود.
سردترین دمای ثبت شده «اویمیاکن» حدود 71.3- است.
میانگین دما در  «اویمیاکن» حدود 47-درجه است.
من درصعودهای زمستانی بسیار تخصص دارم و  کنجکاو بودم و با خودم گفتم بگذار چک کنم که آیا در آن جا کوهی وجود دارد؟ و رشته کوه«چرسکی» وجود داشت که بلندترین قله آن «پیک پوبدا»است.
پس تصمیم به انجام صعود و اکتشافی در زمستان واقعی گرفتم.

*چگونه به  «اویمیاکن» رسیدی؟
-اولین چیزی که باید بگویم، این است که برای رسیدن به آن جا، سفری بسیار بسیار طولانی پیش روی ما بود.
ما باید سه پرواز عوض می کردیم. تا مسکو سه و ساعت و نیم، و پرواز دوم که داخلی بود و هفت ساعت و نیم مدت زمان پرواز بود و بعد مجددا پرواز داخلی دیگری با دو ساعت زمان...
سپس تمام یک روز کامل را در مینی بوس سپری کردیم؛ و نیمی از روز را در اسنوموبیل.
در نهایت به کلبه ای کوچک رسیدیم که عشایر محلی در آن جا زندگی می کردند . جایی که ما بودیم در میانه ناکجاآبادی بود که سه نفر از 2000 گوزن شمالی، محافظت می کردند.
از آن کلبه بومی تا رسیدن به بیس کمپ، حدود سه ساعت را با اسنوموبیل طی کردیم.

*در مورد استراتژی صعود برایمان بگو؟
-ما می دانستیم که هوای ابری، به دلیل افزایش دادن مقدار کمی از  دما، بهترین زمان مناسب برای صعود است و دما تا 50-درجه سانتی گراد می رسد.
درست است که آسمان آبی و بدون ابر، بسیار زیباتر است اما سردتر خواهد بود.
برف ها در حین سرمای شدید، بسیار خشک و پودری می شوند. شرایطی کاملا متفاوت با  «آلپ» است.
ما دریافتیم که تنها راه صعود و عبور ما با اسکی است‌؛ پس مسیری حدود 16 کیلومتر را گشایش کردیم ‌؛ با اسکی نیز برف تا زانوی ما می رسید.
همچنین دریافتیم که صعود به این قله از طریق کلاسيک، میسر نیست.
در تابستان صعود به  «پیک پوبدا» سه روز زمان می برد. و معمولا کسی تمایل به انجام آن را ندارد.
در هر صورت برای سه شب متوالی، شب مانی در این  فصل و در این منطقه؛ هوا بسیار بسیار سرد بود.
پس ما روشی جدید به کار گرفتیم؛صعود سرعتی!
برای آماده شدن، مجددا به کلبه بازگشتیم و ده روزی را در آن جا سپری کردیم. هرروز را به اسکی می پرداختیم و روش های جدیدی را برای روبرو شدن با آن شرایط، آموختیم.
روش هایی چون چگونگی حرکت و انجام کارهای عادی در سرمای شدید.

*صعود چگونه بود؟
-ما بیس کمپ را در ساعت 8 صبح ترک کردیم‌؛ ما فقط 6 ساعت روشنایی داشتیم.
برای صعود از دیواره از تبر یخ و کرامپون استفاده  و مقداری از مسیر را سنگنوردی کردیم.
آن روز، روز سردی نبود. بر روی قله دما 35 - درجه بود. طریقه کاهش دما برعکس شده بود، هر چه بالاتر می رفتیم، دما افزایش پیدا می کرد.
ما سریع و سبک صعود کردیم. با خود حدود 4 لیتر چای داغ و مقداری شکلات و تنقلات انرژی زا داشتیم.
اجاق وتجهیزات بیواک و... به همراه نداشتیم. هرکدام از ما دو نورفکن به همراه داشتیم.
هر 800 متر، یک پرچم بامبو در مسیر قرار دادم. همچنین  «جی پی اس» نیز به همراه داشتیم. در هر صورت ما دو روش قدیمی و جدید را با هم به کار گرفته تا نتیجه بهتری را حاصل کنیم. برای ما مهم بود که بدون کوچک ترین درنگ و توقفی، مسیر را طی کنیم.
ما بیشترین قسمت از مسیر را با  طناب طی کردیم. اما شیب های تند را بدون طناب عبور کردیم چرا که اگر یکی از ما می افتاد، آن وقت هر دو می مردیم.
شیب ها؛ یخی و لغزنده بودند!
و در نهایت به قله رسیدیم.
از بیس کمپ تا قله را در 7ساعت و 20 دقیقه، پیمودیم.
این مدت زمان، حتی در مقایسه با صعودهای تابستانی این قله، باز هم سریع تر بود!

*این صعود در مقایسه با صعودهایت در هیمالیا‌؛ چه تفاوت هایی داشت؟
-تفاوت ها بسیارند. «سیبری»؛ سردتر از هیمالیا یا قراقروم است؛اما توانایی بدنی بالاتری دارید و باعث می شود سریع تر صعود و در ارتفاعات بدنتان گرم شود.
در یک زمان یکسان، که در نظر گرفته شود، سرمای سیبری به خشکی 8000 متری ها نیست.
سیبری سردتر است و بدن قادر به تولید گرمای بیشتری است. در صورت تعریق، به هیچ وجه نباید ایستاد چرا که در مدت کوتاهی تبدیل به بلوکی یخی خواهید شد!
به همین علت ما به هیچ وجه نمی ایستادیم.
در کوهستان های مرتفع، در ارتفاعات تمایل به خوردن و نوشیدن کم تر می شود اما در  «سیبری»، از آن جا که ما در ارتفاعات کم قرار داشتیم، همیشه گرسنه و تشنه بودیم.

*فرهنگ بومیان منطقه چگونه بود؟
-عشایر و فرهنگ آنان واقعا شگفت انگیز است. آن ها قریب به 2000 گوزن شمالی را در  آزادی کامل در صحرای سیبری مراقبت می کنند.
مردم آن جا زبان روسی را می دانند اما با گویش «یاکوت» صحبت می کنند.
آن ها پیش تر گوزن ها را به خاطر گوشتشان می فروختند اما پس از شیوع بیماری بین این حیوانات، دیگر فروشی در کار نیست.
آن ها شاخ های گوزن ها را «مجددا رشد می کنند» به چین می فروشند،که عموما  به مصارف تولید نوعی دارو می رسد.
 از هر گوزن حدودا سالیانه سه کیلو شاخ به دست می آید که عشایر بابت هر یک کیلو، مبلغ 50 یورو، درآمد دارند.
اما همچنان زندگی سختی دارند.

*آیا فکر می کنی در آینده به صعودهایی با این سبک، ادامه خواهی داد؟
-این اکسپدیشن به من نشان داد که همچنان نقاط ناشناخته بسیاری برای اکتشاف وجود دارند.
من کارهای مشابه دیگری در این منطقه می توانم انجام دهم.
از رشته کوه  «چرسکی» که 1500 کیلومتر طول دارد، فقط شش قله صعود شده اند. شیب های تند و دیواره های زیبا برای صعود و اسکی...
اما فکر نمی کنم این برنامه بعدی من باشد. من فکر می کنم مجددا به کوه های بلند بازگردم. احتمالا در زمستان. من نمی توانم بگویم کدام یا کجا، چرا که پروژه های زیادی برای تصمیم گیری دارم،فقط بستگی دارد کدام یک من را عاشق خود کند.
همچنین در تصمیماتم، نوشتن کتابی در مورد سفر آخرم به سیبری نیز هست.
پس هدف بعدی من، نوشتن کتاب، سخنرانی و تمرینات سخت در  «آلپ» خواهد بود.

 —---------------------
* منبع: «mountainblog»
*ترجمه و تنظیم: «کوه‌نوشت»
*«بازنشر» با ذکر منبع مجاز است.