... ما كه میبينيد كوهگرديم. خانه و زندگيمان اينجاست. دامداريم. گاو و گوسفند میآوريم اين بالا. كشاورزى میكنيم. ديديد اين بالا دشت هويج را؟ سرخابسفيداب میكنند، میزنند به كوه. با لباس گرانقيمت كه آدم كوهنورد نمیشود. به خدا ما دلمان میسوزد. به خدا جوان جوان از زير اين بهمن میكشانيم بيرون. جگرمان كباب میشود. طاقت شنيدن گريه كس و كارشان را نداريم. اين آخرى بچه قنداقى داشته. نوزاد سه ماهه.
كميته كوهنوردى و سازمانهای دیگر میگويند خطر دارد. اغلب میگذارند براى ذوب شدن برفها تا بروند سراغ جنازهها. اردیبهشت به بعد. ما محلىها دلمان طاقت نمیگيرد. میزنيم به كوه. نه ريالى میگيريم؛ نه از جايى تشويق میشويم. چشممان به دست كسى هم نيست. براى خاطر خدا. براى مادرهاى چشمانتظار.
هيچ امكاناتى هم نداريم، هيچ. يك چكمه میپوشيم. بيل و كلنگ برمیداريم و با اسب و قاطر میزنيم به كوه. برف تا سينه اسبهاى بيچاره میرسد. از يك جايى به بعد ديگر بالا نمیآيند، از بس راه سخت میشود. ما چهار صبح از ده راه میافتيم بالا. همين ده افجه. تند راه برويم سه ساعت، سه ساعت و نيم بعد میرسيم بالا، خسته، اما تازه كارمان شروع میشود.
لقمهای نان میخوريم و يا على. شروع میكنيم به كندن. در دل برف تونل میزنيم. مسيرهاى احتمالى را میدانيم يا رفقايشان هم میگويند كدام قله يا گردنه بودهاند كه دچار حادثه شدهاند. ما نه فكر كنيد برف، بهمن جابهجا میكنيم. نمیدانيد يعنى چه. تا اهل اينجا نباشيد، نمیدانيد. هر كدام خسته میشويم جايمان را میدهيم ديگرى. خيس میشويم. از بالا تا پايين. برف میريزد داخل چكمههايمان. نه فكر كنيد آب و هواى معمولى، نه. از ١٠ تا ١٥ درجه زير صفر. چه بادى. برفها را گلوله میكند میكوبد به سر و صورتمان.
در چنين شرايطى كار میكنيم. دست و پايمان سوزن سوزن میشود؛ يعنى سرمازدگى. تجربه كردهايد؟ فقط بايد بدنتان را ماساژ دهند. بپيچند لاى حوله گرم، يا هر چه كه هست. ما هيچ امكاناتى نداريم. تنمان عادت كرده به سختى و سرما. نه پولى میدهند، نه میخواهيم. نه اصلا میگيريم. ما فقط غيرتمان قبول نمیكند كسى آن بالا مانده باشد و ما پيش زن و بچه و خانه گرم و نرم، همين.
اين جا زمستانهايش خشم و زيبايى را با هم دارد. كوهنورد و غريبه ندارد. پا نمیدهد. ركاب نمیدهد. باز ما چون بومى اينجا هستيم، قلق اينجا دستمان است. چم و خم كوهها را میشناسيم. با گردنهها آشناييم. میدانيم از كجا و كى و چطور برويم و بياييم. بچه همين كوه و دشتيم، اما مردها كه میآيند نگاه هم نمیكنند. حرفمان را گوش نمیگيرند. میخندند و راهشان را میروند. نمیدانند دو روز بعد، سه روز بعد مشترى اول و آخر خودمانند.
فقط میكَنيم. آنقدر كه برسيم به خود برف؛ يعنى با همين بيل و كلنگ، به اندازه صد تا كاميون بهمن جابهجا میكنيم. تازه میرسيم به خط اصلى برف كه تقريبا همه سال هست و كمتر ذوب میشود.
اگر بهمن نبود كه اين قدر خطرناك نبود. روى برف با همين كفش و امكاناتى كه دارند میتوانند بروند و بيايند. نه اين كه به كل خطر نباشد، هست. ولى نه به اندازه بهمن. بهمن كه میآيد ما پشتمان میلرزد، ببين آنهايى كه زيرش میمانند چه حالى دارند، اما خب میروند. دنبال جسد كه میرويم زن و بچه خودمان دلنگران میشوند.
صد تا قل هوالله و آيه الكرسى میخوانند. میسپارند كه مواظب باشيم. هستيم. ولى خب، عمر با خداست. چندسال پيش يكى از مردهاى روستا پايش سر خورد و افتاد. هزار تكه شد. هزار دفعه بيشتر اينجا را بالا پايين رفته بود. ما اينجا جنازه پيدا كرديم، زن بود.
بدنش از چهل جا بيشتر شكسته بود. لق شده بود. جنازهها را با چوب اسكى يا پتو و طناب سُر میدهيم پايين تا جايى كه به حيوانها برسيم. بعد بار اسب و قاطر میكنيم. چوب میشوند. خشكِ خشك، اما سالماند. انگار تو فريزر بودهاند. اگر صبر كنيم تا بهار خوراك گرگها میشوند. خرس هم هست اين جا. میخورند. حساب نمیكنند دكتر است يا استاد دانشگاه. استخوانش را هم نمیگذارند. براى همين است زود دست میجنبانيم. رها نمیكنيم به امان خدا.
من تنها نيستم. ١٧-١٦ نفريم. همين جا زندگى میكنيم. يك وقت میبينى دو نفرمان نيستند. يا كسى مريض است. خلاصه مردهاى افجه جمع میشويم، میرويم بالا براى كمك. من، آقا ابوالفضل على نقيان، حسين خاكى لارى. امير و جواد لارى. يعنى اسم همهمان را بگويم؟ بد است. كارى نمیكنيم كه. اينجا هر حادثهای كه اتفاق میافتد، دوستان افغانى هم كمك میدهند.
میگويند فرقى ندارد؛ شما ايرانىها هم برادر مسلمان ما هستيد. ما در اين مملكت نان و نمك شما را خوردهايم. جوان هستندها خيلى. مثل آقا امان تاجيك و عبدالحق تاجيك ٢٤سال دارند. يا آقا حفيظ كه فقط ٢٢سالش است. افغانى ايرانى ندارد. ما با هم سر يك زمين كار میكنيم. درختهاى باغ را هرس میكنيم. به گاو و گوسفندها رسيدگى میكنيم.
ما اينجا در همين گروه امدادرسان خودمان مرد ٦٠ ساله داريم. مثل سيد محمد قوامى يا سيداحمد قوامى كه ٥٧سالش است. آهان، سيد على موچول ٨٣سالش است، على حاجصفر ٥٥سال. جوان هم داريم. شهروز لارى ٢٢سالش است.
امير و جواد لارى ٢٢ و ٢٦سالهاند. ديگر چى بگويم. اسم همه را گفتم نه! اسماعيل آوكى، جعفر آشى، عباس محسن ايران. حسين خاكى لارى. آ سيدهاشم قوامى. حالا اسم خودم زياد مهم نيست. شما چون اصرار میكنيد میگويم. من قوامى هستم. كوچك شما سيد مهدى. اين هم پسرم حسين آقاست.
خواستيد اسمها را روى كاغذ برايتان مینويسم. من سواد درستحسابى ندارم، ولى بچه كوهستانم. با اين برف و اين قله و گردنهها بزرگ شدهام. اين جا قله و گردنه زياد دارد. قله پرسون كه ٣١٠٠ متر ارتفاع دارد. قله آتش كوه كه ٣٧٥٠ متر است. قله مهرچال كه خيلى مرتفع است. ٣٩١٢ متر است. قله ريزان داريم. قله ساكا كه ٣٣٠٠ متر است.
افجه اصلا بهشت است. شما بهار بيا اين جا. تابستان بيا. عطر شكوفههاى گيلاس و سيب آدم را ديوانه میكند. باغهاى گردو. پر از رودخانه است. ما اينجا يك آبشار زيبا داريم به اسم پسچويك. دو روستاى كوچكتر داريم به نام ورديج و واريش. اينجا دامنه البرز است، اما بدبختى، كوهنوردها فقط زمستانها میآيند اينجا. انگار تابستانها دستگرمى است.
يعنى فقط اگر در دل سرما و زمستان و برف و بهمن بيايند حساب است. خانوادههايشان هم كه نمیدانند كجا میروند و مرگ چطور در كمينشان است. ما هم چون روستايى هستيم به حرفمان اعتنا نمیكنند. چه بگويم ديگر. دير وقت است. ٤ صبح بايد راه بيفتيم براى پيدا كردن آخرين جنازه. میگويند يك دكترى است.
خيلى جوان است طفلك. ٥-٣٤سال به زحمت دارد. اهل قزوين است. پدرش زنگ زد كه با من صحبت كند. نمیدانم از كجا شماره پيدا كرده بود. میخواستند با مادرش بيايند اينجا كه التماس كنند بچهشان را پيدا كنيم. من نرفتم پاى تلفن. طاقت گريهزارى نداشتم.
خواهش ندارد. ما خودمان همين صبح میرويم. چند روز است گشتهايم. ١٠ خروار بهمن جابهجا كردهايم. خودش را نشان نداده هنوز. پيدايش نكردهايم. ولى امروز فرداست كه بزند بيرون. بهمن جابهجا كردهايم. شوخى كه نيست.
منبع: «روزنامه شهروند»
دانلود سومین قسمت «کوهگشت»
موضوع: تداوم اکتشاف و پیمایش غار جوجار
دانلود دومین قسمت «کوهگشت»
موضوع: صعود تیمی به 31 قله مرتفع 31 استان کشور
دانلود اولین قسمت «کوهگشت»
موضوع:نصب بیرقهای عشق و ایثار
دانلود مجله تلویزیونی شماره 32
موضوع:ایرانگردی و جهانگردی ماجراجویانه
دانلود مجله تلویزیونی شماره 31
موضوع:کوهنوردی خانوادگی
دانلود مجله تلویزیونی شماره 30
موضوع: امید به زندگی / کوهنوردی و MS
دانلود مجله تلویزیونی شماره 29
موضوع: پروژه کوهنوردی «سیمرغ»
دانلود مجله تلویزیونی شماره 28
موضوع: کوهنوردی فرهنگی در محرم
دانلود مجله تلویزیونی شماره 27
موضوع: پرواز در کوهستان
دانلود مجله تلویزیونی شماره 26
موضوع: حضور سنگنوردی در «المپیک»
دانلود مجله تلویزیونی شماره 25
موضوع: اکتشاف مجدد در غار جوجار
دانلود مجله تلویزیونی شماره 24
موضوع: ورود سنگنوردی به «المپیک 2020»
دانلود مجله تلویزیونی شماره 23
موضوع: سفرسبکبار و رایگان سواری
دانلود مجله تلویزیونی شماره 22
دو دیوارهنورد فرانسوی و «ابراهیم نوتاش»
دانلود مجله تلویزیونی شماره 21
گفتوگو با «رضا شهلائی» فاتح «آناپورنا»
دانلود مجله تلویزیونی شماره 20
با برگزیدگان «جشنواره صعودهای برتر»
دانلود مجله تلویزیونی شماره 19
گفتوگو در رابطه با «عکاسی کوهستان»
دانلود مجله تلویزیونی شماره 18
گفتوگو با استاد «سختباز» در مورد بقا در طبیعت
دانلود مجله تلویزیونی شماره 17
گفتوگو با «شریفیان مهر»و «دلنوا» / مهتابنوردی
دانلود مجله تلویزیونی شماره 16
گفتوگو با «پروانه کاظمی» و «پرستو ابریشمی»
دانلود مجله تلویزیونی شماره 15
گفتوگو درباره «دوچرخهسواری کوهستان»
دانلود مجله تلویزیونی شماره 14
گفتوگو با قهرمانان «دوی کوهستان»
دانلود مجله تلویزیونی شماره 13
گفتوگو با «صادق آقاجانی»
دانلود مجله تلویزیونی شماره 12
گفتوگو با «حسنگرامی»و«امیدآمحمدی»
دانلود مجله تلویزیونی شماره 11
گفتوگو با «امیرجلوانی»در مورد درهنوردی
دانلود ارتباط زندهی تلویزیونی با
هیمالیانوردان ایرانی برای اولین بار
دانلود مجله تلویزیونی شماره 10
گفتوگو با «موحد سریعی» و «کریم»
دانلود مجله تلویزیونی شماره 9
گفتوگو با «صالحی» و «ساوهای»
دانلود مجله تلویزیونی شماره 8
گفتوگو با «عظیم قیچی ساز»
دانلود مجله تلویزیونی شماره 7
گفتوگو با اسلکلاینرها؛ «آبایی» و «شریفی»
دانلود مجله تلویزیونی شماره 6
گفتوگو با یخنوردان؛ «صفدریان» و «موسوی»
دانلود مجله تلویزیونی شماره 5
یادمان «امین نیا» و گفتوگو با «نصرتاللهنوری»
دانلود بخش دوم مجله تلویزیونی شماره 4
گفتوگو در مورد اجلاس جهانی سنگنوردی
دانلود بخش اول مجله تلویزیونی شماره 4
گفتوگو با دکتر «مساعدیان»
دانلود مجله تلویزیونی شماره 3
گفتوگو با «علیرضا بلاغی»
نظرات
این دو تا روستا شمالغرب تهران هستن، نه سمت افجه
ارتباطشون چیه؟
RSS نظرات این ارسال