«دنیس»: تیم ؟!! ... تیمِ «خودخواهان»!!

-تو ما را گیج و سر درگم کردی، در ابتدا به نظر می آمد، اکسپدیشن آرامی در انتظار است اما، هرچه زمان می گذشت، بد و بدتر می شد.
* من فکر نمی کنم از ابتدا هم آرام به نظر می رسید. فکر می کنم این تصورات به خاطر رسانه ها است.

-من درست متوجه شدم؟رسانه ها یک تصویر صورتی درست کردند،چرا که همه چیز در درون، پر از همهمه بود.
*همان طور که اشاره کردم، بسیار بی نظم بودند.

-چگونه به این سفر دعوت شدی؟سریع قبول کردی و یا این که مدتی طول کشید تا تصمیم خود را بگیری؟
*از سال 2003 شروع شد، با  «مارسین کاچکان» و «کریستوف ویلیجکی»... ما بر روی  «کی دو» از یال شمالی،تلاش داشتیم. موفقیتی در کار نبود و این کاملا مشخص بود که مجددا زمستانه به این جا باز خواهیم گشت.
من مخالف سفر از سمت پاکستان بودم، به خاطر پاره ای مسائل و خطرات...
در هر صورت به همان دلیل که گفتم، به  «کی دو» باز گشتیم.
من دعوت نامه ای از  «ویلچکی» دریافت کردم.
در زمستان با رفتن  به «خان تانگری»در تیان شان با ارتفاع 7010 متر،احساس قدرت و آمادگی کامل داشتم و آخرین تصمیماتم را در سپتامبر گذشته گرفتم.
 «ویلچکی» با من تماسی مبنی بر رفتن رفتن یا نرفتنم گرفت. او تا دقایقی بعد کنفرانس خبری داشت و باید حضور یا عدم حضور من را اعلام می کرد. و من موافقت کردم.برای من حضور همنوردانی چون «آدام بیلسکی» و «مارسین کاچکان» مهم بود. در یک مرحله شنیدم که  «کاسپر تکیلی»  نیز برای این سفر آماده می شود. همچنین اسامی چون  «آرتور مالک» و یانوش گلاب» نیز جزو تیم بودند.
با حضور اسامی بالا، مطمئن شدم که موفقیت ما 100 درصد خواهد بود.
تمام این ها برای من قبل از شروع سفر خیلی مهم بود.

-از چه لحاظ صعود از یال جنوبی با شمالی تفاوت دارد؟
*خدمات عالی در پاکستان جهت اکسپدیشن ها ارائه می شد.
در چین ارائه و سازماندهی خدمات توسط شترها  انجام می شود و کار راسخت می کند.
هر دو سمت شمال و جنوب، در معرض طوفان های شدید هستند.
در دسامبر، ژانویه و فوریه؛ مسیرهای غربی غالب هستند. اگر می خواهید به طور کامل از طوفان و باد در  «کی دو» در امان بمانید، باید جبهه شرقی را صعود کنید.
با این وجود، «کی دو» کوهستانی بسیار فنی و تکنیکی است و جزو  سخت ترین کوهستان ها میان 8000 متری ها به شمار می آید... همانند  «آناپورنا» و  «کانچن جونگا»!
صعود به  «کی دو» در موسم ریزش بهمن بسیار خطرناک است. و به طور خلاصه باید بگویم که کوه، کوهی فنی است؛چرا که دیواره هایی دارد که نیازمند صعود با مهارت بالای سنگنوردی است. و ربطی به فصل صعود ندارد؛ چه زمستان باشد و چه تابستان.

-بیشترین سر و صدایی که در لهستان شد، به دلیل صعود انفرادی بود که انجام دادی. چگونه ممکن است؟
چه موقع این تصمیم را گرفتی؟
*در تابستان تعداد زیادی اکسپدیشن تجاری در این منطقه انجام می شود و در مسیر  «ابروزی» تعداد زیادی طناب باقی مانده بود.
مشکل ما صعود و سختی آن نبود... مشکل ما عدم صعود بود. هیچ کس تمایل به صعود با من را نداشت و زمستان رو به پایان بود. من دو راه پیش رو داشتم، یا یک هفته دیگر تا پایان زمستان حقیقی، در بیس کمپ بمانم تا به انتها رود و یا اینکه قدمی در راه تحقق آرزویم بردارم. در واقع خروجی تصمیم من کاملا مشخص بود.

-تو از رویایت پیروی کردی اما از تیم نه!!!
*تصمیم من هیچ تغییر و تداخلی در برنامه تیم وارد نکرد.  «مارسین» و «ماچی» به کمپ یک رفتند و بعد از آن هم به کمپ2... آن ها برنامه را اجرا می کردند و من تغییری در برنامه آن ها ایجاد نکردم، فقط نمی خواستم مسئولیتی بر دوش کسی بگذارم.
همه از من خشمگین شدند و خیال کردند که من برنامه کل تیم را بهم ریخته ام.

-در واقع صعود انفرادی تو در برنامه تیم اختلال ایجاد کرد، چون باید تو را  پشتیبانی می کردند و  به همین منظور پشت سرت می آمدند.
*خیر این گونه نیست...هیچ تیمی پشتیبان من نشد.

-اما بعد از فرود تو، دو تیم نیز پایین آمدند.
*اما آن ها نیامده بودند که پشتیبان من باشند، فقط می خواستند برنامه  تنظیم شده را  اجرا کنند. این قضیه اصلا درست نیست که چون بابت من نگران بودند، بالا آمدند.
شما هر چیزی می توانید بگویید، این ها فرضیات شماست. آن جا همه چیز مشخص بود، این که چه کسی چه زمانی بالا برود. هیچ کس به جز تیم ما، به کمپ سه نرفت. آن ها همان کاری را می کردند که هفته گذشته انجام می دادند، روال عادی...هیچ چیزی تغییر نکرده بود.
این ها همه تهمت و بهتان است و سود آن به نفع کسانی است که از این راه پول در می آورند و یا تغییر ذهنیت عموم دادن است.

-صداهایی از لهستان به گوش می رسد که  هدف تو در کنار این سفر، رسیدن به هدف خودت بود.از نشانه آن نیز می توان به جدا شدن تو از تیم و صعود انفرادیت اشاره کرد.
*می توان از جهت دیگر هم  به این قضیه نگاه کرد... آن ها می خواستند از طریق حضور من به اهداف خود برسند.
من فکر می کنم هرکدام از ما کار خودمان را انجام دادیم. نفری که تمایل به کار و صعود در ارتفاع داشت، آن را انجام می داد، آن کس که تمایل به ماندن در بیس کمپ داشت، همان جا می ماند.
به نظرم این نظر خودخواهانه است که بگوییم  «اوروبکو»؛ رسیدن به هدف خود را در کنار حضور در اکسپدیشن؛ می خواست.
این من بودم که در مسیر «باسک» ؛کمپ اول و دوم را برقرار کردم. ثابت گذاری های آن جا با من بود.
من بودم که بیشترین فعالیت و گشایش را بر روی مسیر داشتم.
من بودم که  در تیم امداد  «نانگاپاربات» حضور پیدا کردم و بعد مجددا بازگشتم.
این من بودم که بر روی مسیر  «ابروزی» فعالیت گسترده داشتم. اگر کسی بگوید من دنبال هدف خودم به تنهایی بودم، پس  معنی  «آلپینیسم» در این ارتفاع را نمی داند و آن چه من انجام دادم را نیز نمی داند.

-در پایان، به هر حال تو از  کل تیم خود را جدا کردی...
آیا کسی بود بخواهد با تو بیاید؟
*من به  «آدام» گفتم و به او  این شانس صعود را دادم.

-«آدام» پس از رسیدن به بیس کمپ،اظهار کرد که چند روزی نیاز به بازسازی نیرو و توان دارد و در آن موقع که تو رفتی، هنوز برای  «آدام» زود بود.
*به نظرم  در بیس کمپ پس از بازگشت از ارتفاع، بازیابی انرژی را به اندازه کافی داشتم، اما در مورد «آدام» خیر...
او با  «کریستوف» صحبت کرد که اگر ممکن است تلاش نهایی به قله را در اوایل مارچ داشته باشند.
من به این نظر احترام گذاشتم. تصمیم من، تصمیم خود من است.
من نمی خواستم که سبب بحران یا مشکلی شوم.صعود به بالا،  تصمیم کاملا مستقل من بود. مانند دیگران و تصمیماتشان...
من نمی خواستم تا آن موقع صبر کنم.

-آیا به قله نزدیک شدی؟
*نه هنوز یک کیلومتر به قله مانده بود. من هر کاری کردم، که انجامش دهم.تا سر حد توانم راه رفتم. این رویای من بود، و من هر کاری برای تحققش انجام دادم .
من به  سمت شکاف های دیواره یخی رفتم، پیدا کردن مسیر از  میان مازهای شکاف یخی، حقيقتا سخت بود.
من 5 متر سقوط در شکافی داشتم، و پنج  شش ساعت تا تاریکی هوا فاصله ای نداشتم. راهی جز انتخاب بازگشت نداشتم.

-اگر دو نفر بودید، موفق می شدید؟
*شانس موفقیت دهر دو مورد یکی است، اما  مشخص است که اگر دو نفر بودیم، ایمنی بالاتر بود. با طناب بهم وصل می شدیم و سقوط در شکاف یخی، مشکلی این چنینی ایجاد نمی کرد.

-در هر حال از شکاف بیرون آمدی...
*بله، شکاف 5 تا 6 متر بود، و اصلا شوخی بردار نبود. آن یک پل برفی بود که سقوط کرده بود.

-چگونه بیرون آمدی؟
*سخت نبود، یک تبر یخ در دستم داشتم و دیگری نیز در کوله پشتیم بود. به دلیل این که می دانستم از 7500،مسیر فنی است، آمادگی کامل و تجهیزات به همراه داشتم.

-جو و فضای  بیس کمپ در هنگام بازگشتت چگونه بود؟
*اول بگویم که به دلیل باد شدید و ریزش برف سنگین، محدودیت در دید داشتم. برای پیدا کردن مسیر و تراورس سخت شده بود. فرود، بسیار سخت بود. محتاطانه به کمپ سه رفتم و بعد از آن این مسیر طولانی تا بیس کمپ را با سرعت باز گشتم. در کمپ دو  «مارسین» و «ماچی» را دیدم، آن ها به بیس کمپ خبر پایین رفتن و سلامتی من را دادند.
جو بیس کمپ عصبی و ناراحت بود.

-رسانه ها اذعان داشتند که تمایلی به صحبت رادیویی با «ویلچکی» در کمپ 1 نداشتی!
*کاملا درست است. من نمی خواستم با او صحبت کنم.
دو هفته پیش از آن،  «ویلچکی» به من اجازه صعود تا کمپ3 را داد. آن صعود جهت هم هوایی نهایی من بود اما در نهایت او مانع صعود من شد.
او در ارتباط رادیویی بدون هیچ دلیلی گفت که باید به بیس کمپ بازگردم در صورتی که ما پیش از این توافق کرده بودیم.
هیچ کس با فکر این که بالا هوا خوب نیست، تمایلی به تلاش نداشت.اما واقعا برای من هوا عادی و معمولی بود.
در شرایطی که همه چیز خوب پیش می رفت، او مانع شد و در نهایت من بازگشتم.

-در یکی از مصاحبه ها گفتی که تو رادیو نبردی، چون نمی خواستی فریب بخوری...
*مثالی می زنم، تو اگر رادیو داشته باشی، در قبال بسیاری موارد مسؤول خواهی بود.
اگر کسی دچار مشکل شود،  باید بازگردی و او را به پایین ببری، من این تعهدات را در فرودگاه امضا کردم .من اعتمادم را نسبت به عده ای از دست داده بودم و به همین علت، رادیویی با خودم نبردم.

-این عدم اعتماد از کجا می آمد؟
*روابط و رفتارها کاملا مشخص بود. من از خیلی مسائل آزار و اذیت دیدم. من می خواستم بدون ایجاد هیچ مشکلی برای خود و دیگران به قله دست پیدا کنم.

-براساس تقویم لهستان، پایان زمستان، 20 مارچ است. در مورد تو، پایان زمستان در آخر فوریه، از کی عنوان شد؟
*از ابتدا، قبل از شروع اکسپدیشن... من در مصاحبه های مختلفی این مورد را بارها متذکر شده بودم. برای من افتخاری بود که در اکسپدیشنی ملی دعوت شده بودم.
من گفته بودم که برای گروه در تمام زمانی که به من نیاز دارند، تلاش خواهم کرد و یاری می رسانم. تنها دلیل صعود انفرادی من زمستان بود. وقتی پایین آمدم شایعاتی عجیب و غریب به گوشم رسید که صعود انفرادی من به دلیل مشکلاتم با سرپرست تیم بوده است و صدها حرف و حدیث  دیگر... و به همین علت، دیگر ماندن در اکسپدیشن برایم سخت شد.

-گذراندن زمان و روزها در بیس کمپ با 15 مرد با خلق و خو و شخصیت های متفاوت، حتما سخت است.
*نه... اصلا سخت نیست. ما آن جا اینترنت داشتیم. سرویس های بسیار خوبی به ما ارائه می شد، همه چیز به نحو عالی بود و هیچ کسی قصد ترک آن جا را به دلیل شرایط سخت نداشت.

-خوب بوده پس!
*بله... ما آشپزی داشتیم که غذاهای خوشمزه می پخت،  از طریق اینترنت، دسترسی به دنیا داشتیم،هوای درون چادرهامطبوع و راحت بود. همه چیز آن جا، حداقل برای من عالی بود.

-در هر صورت به دلایلی جو، رو به سمت خراب شدن رفت...
*تنها علت آن صعود بود، و عدم صعود...قبلا متذکر شدم!

—---------------------
* منبع: «weszlo»
*ترجمه و تنظیم: «کوه‌نوشت»
*«بازنشر» با ذکر منبع مجاز است.


اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه سازی

ثبت نام

روزنه

آرشیو مطالب

«حسین رضایی»
ایمیل: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

پیشخوان:

بازگشت دوباره
آناپورنا ۱۳۹۸/۰۴/۲۹ ۱۳:۱۱
ماگما ده ساله شد!
ماگما ۱۳۹۷/۰۷/۲۹ ۰۸:۴۴